English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5514 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
meet U مطابق شرایط بودن
meets U مطابق شرایط بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
synchronises U مطابق بودن
conform to U مطابق بودن با
correspound U مطابق بودن
correspond U مطابق بودن
corresponded U مطابق بودن
synchrinized U مطابق بودن
corresponds U مطابق بودن
to correspond to U مطابق بودن
synchronize U مطابق بودن
synchronised U مطابق بودن
synchronizes U مطابق بودن
synchronising U مطابق بودن
currencies U مطابق روز بودن
keping with one's view U مطابق نظرکسی بودن
paralleled U نظیر مطابق بودن با
paralleling U نظیر مطابق بودن با
parallelled U نظیر مطابق بودن با
parallel U نظیر مطابق بودن با
parallels U نظیر مطابق بودن با
parallelling U نظیر مطابق بودن با
currency U مطابق روز بودن
tallying U تطبیق کردن مطابق بودن
answer U بدرد خوردن مطابق بودن
tally U تطبیق کردن مطابق بودن
tallies U تطبیق کردن مطابق بودن
tallied U تطبیق کردن مطابق بودن
answers U بدرد خوردن مطابق بودن
answering U بدرد خوردن مطابق بودن
answered U بدرد خوردن مطابق بودن
qualify for U واجد شرایط بودن
to marry well U جفت [زوج] مطابق بهم بودن
reasonableness of terms in contract U معقول بودن شرایط قرارداد
ceteris paribus U ثابت بودن سایر شرایط
standards U مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standard U مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation U شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
in register U مطابق
incompliance with U مطابق
according U مطابق
corresponding U مطابق
congurous U مطابق
agreeably to U مطابق
frae U مطابق
according to U مطابق
consilient U مطابق
accordant U مطابق
even with U مطابق
similar U مطابق
within U مطابق
matched U مطابق
complied with U مطابق با
respondent U مطابق
secundumn U مطابق
correspondents U مطابق
correspondent U مطابق
corresponding to U مطابق
correspoundent U مطابق
complied U مطابق با
complies U مطابق با
comply U مطابق با
complying U مطابق با
correspounding U مطابق
similiar U مطابق
respondents U مطابق
in keeping U مطابق
after U مطابق
confirming U مطابق
pursuant U مطابق
corresponding to U مطابق با
from U مطابق
up-to-date U مطابق روز
up to date U مطابق روز
trendier U مطابق آخرین مد
hygienically U مطابق بهداشت
newfashioned U مطابق مد روز
homologize U مطابق شدن
testamentary U مطابق با وصیت
poshest U مطابق مد روز
to U برحسب مطابق
trendiest U مطابق آخرین مد
trendy U مطابق آخرین مد
pursuant to U مطابق برحسب
corresponding U مطابق متشابه
in accordance with U مطابق موافق
posh U مطابق مد روز
posher U مطابق مد روز
traditionally U مطابق احادیث
after the manner of U بتقلید مطابق
constitutionally U مطابق قانون
pedagogically U مطابق فن تعلیم
relevant U وابسته مطابق
physiologically U مطابق فیزیولوژی
orthodox U مطابق مرسوم
by my watch U مطابق ساعت من
adjust U مطابق کردن
by the square U مطابق نمونه
at my request U مطابق با تقاضای من
geometrically U مطابق هندسه
astronomically U مطابق هیئت
as usual U مطابق معمول
fashionably U مطابق معمول
dialectically U مطابق قواعد منطق
ethnologically U مطابق علم نژادشناسی
true copy U رونوشت مطابق با اصل
true life U مطابق زندگی روزمره
up-to-date U مطابق اخرین طرز
discretionally U مطابق میل و اختیار
anatomically U مطابق علم تشریح
anno hegirae U مطابق تقویم هجری
accentually U مطابق تکیه صدا
classics U مطابق بهترین نمونه
classic U مطابق بهترین نمونه
biblical U مطابق کتاب مقدس
ethically U مطابق علم اخلاق
modular U مطابق اندازه یامقیاس
musically U مطابق اصول موسیقی
up to date U مطابق اخرین طرز
reconstruction U نمونه مطابق اصل
metronomic U مطابق میزانه شمار
ideal U مطابق نمونه واقعی
ideals U مطابق نمونه واقعی
pedagogical teaching U اموزش مطابق فن تعلیم
technically U مطابق اصول فنی
pedagogically U مطابق علم اموزش
cut and dried U مطابق نقشه وبرنامه
cut and dry U مطابق نقشه وبرنامه
cut-and-dried U مطابق نقشه وبرنامه
to keep step to a band U مطابق موزیک پازدن
constitutional U مطابق قانون اساسی
reconstructions U نمونه مطابق اصل
quite the thing U مطابق بارسم معمول
term U شرایط
termed U شرایط
the conditions U شرایط ان
conditions U شرایط
terms U شرایط
terming U شرایط
orthodox U مطابق عقاید کلیسای مسیح
sunwise U مطابق گردش عقربک ساعت
synchronised U همزمان شدن با هم مطابق کردن
standardizing U مطابق درجه معینی دراوردن
standardizes U مطابق درجه معینی دراوردن
grammatically U مطابق ایین دستوریاصرف ونحو
moresque U مطابق با سبک مغربیهای افریقا
standardize U مطابق درجه معینی دراوردن
updates U مطابق روز پیش بردن
standardising U مطابق درجه معینی دراوردن
conventional U مرسوم مطابق ایین وقاعده
updated U مطابق روز پیش بردن
standardises U مطابق درجه معینی دراوردن
update U مطابق روز پیش بردن
standardised U مطابق درجه معینی دراوردن
standardization U مطابق معیار خاص دراوردن
with the sun U مطابق گردش عقربک ساعت
synchronising U همزمان شدن با هم مطابق کردن
that i snot in keepingwith our U این مطابق نظریه مانیست
adjusts U تسویه نمودن مطابق کردن
model U مطابق مدل معینی در اوردن
up-to-date U امروزی تازه مطابق روز
synchronize U همزمان شدن با هم مطابق کردن
ethnically U مطابق علم طوایف بشر
synchronizes U همزمان شدن با هم مطابق کردن
scriptural U مطابق متن کتاب مقدس
symptomatic U مطابق نشانه بیماری نماینده
modeled U مطابق مدل معینی در اوردن
up to date U امروزی تازه مطابق روز
sovietize U مطابق رژیم شوروی کردن
synchronises U همزمان شدن با هم مطابق کردن
models U مطابق مدل معینی در اوردن
ideally U مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
phonetioist U طرفداری املای مطابق صدا
modelled U مطابق مدل معینی در اوردن
adjusting U تسویه نمودن مطابق کردن
terms of payment U شرایط پرداخت
competition conditions U شرایط رقابت
terms and conditions U ضوابط و شرایط
final cinditions U شرایط فینال
conditions of (the) competition U شرایط رقابت
boundary conditions U شرایط مرزی
boundary conditions U شرایط حدی
existing circumstances U شرایط موجود
payment terms U شرایط پرداخت
eligible U واجد شرایط
final cinditions U شرایط پایانی
no bed of roses <idiom> U شرایط سختوبد
qualifications U شرایط لازم
competitive conditions U شرایط رقابت
bona fide U واجد شرایط
qualify U واجد شرایط
equilibrium conditions U شرایط تعادل
emergency conditions U شرایط اضطراری
terms of shipment U شرایط حمل
shipping terms U شرایط حمل
qulifications U واجد شرایط
disadvantage U شرایط نامساعد
disadvantages U شرایط نامساعد
credit terms U شرایط اعتبار
settlement terms U شرایط تسویه
Recent search history Forum search
1ما با شرایط می سازیم
1A cop who doesn't exactly play it by the book.
2In someone bad (or good) books.
2In someone bad (or good) books.
3midas touch
1What it means in slang term " I'm sleeping in truck" ?
2In order to be interesting you have to be mean
1دلخوشیهای کوچک را در بدترین شرایط زندگی فراموش نمیکنم
2Research approaches are often considered to fall into one of two mutually exclusive categories.
1incubation
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com